مقالات من

عصب شنوايي سلول گانگليون مارپيچي اطلاعات را از حلزون به ناحيه شنوايي در ساقه مغز انتقال مي دهد وقتي سلول مويي پس از آسيب حلزون از بين مي روند سيناپس ارتباطي بين سلولهاي مويي و نورون گانگليون مارپيچي قطع مي شود . سيناپس بايد دوباره تشكيل شود تا شنوايي بعد از ترميم سلولهاي مويي به حالت اول برگردد. به علاوه كد هاي فركانسي حلزوني ترميم خواهند شد گر چه نورونها مي توانند به سلولهاي مويي در محل وفق يافته اختصاصي در حلزون متصل شوند اين چگونه انجام مي شود ؟اما ترميم نورون ساختار هاي بي نظيري را داراست كه در ساخت مراحل دخيل است يكي از نشانه هاي رشد نورون وقوع ساختار ويژه كه Growth cone  ناميده مي شود .Growth cone  محل رشد Growingtip نورون و اتصال تعدادي زايده انگشتي مانند Filopdia است . در مدت رشد نورون Filopdia كشف شده است كه سلولهاي عصبي را احاطه مي كند . مواد شيمايي خاص كه براي رو برو مي شوند وابسته است . filopdia  مي توانند رشد نورون را در جهت خاص راهنمايي كند و يا مي تواند رشد نورون را متوقف كند .Filopdia   به دو نوع Guidance cues  عكس العمل نشان مي دهد . سطح تركيبات شيمايي نورون در حال رشد و مواد شيميايي محصول كه از محل خاص تراوش  شده است .لايه مولكولي  انتقال نورونهاي در حال رشد به مكان خاص دنبال مي كنند Filopdi  همچنين مي توانند مواد شيمايي تراوش شده را تشخيص دهند و مي تواند نورون را به سمتي از منبع شيمايي هدايت كنند. متد رشد سلولهاي عصبي كاملا كلي است ،آنها به نظر مي رسد رشد معين ارتباط تمام سيستم عصبي در رشد جنيني تخمين مي زنند . مواد ويژه رشد نورون در گوش را راهنمايي مي كند . در رشد جنيني در طول مدت ترميم شناخته شده نيست به نظر مي رسد كه هر دو محدوده لايه و نشانه هاي انتشار دخيل اند . 

نوسان فيدبك مي تواند با استفاده از چندين وسايل الكترونيكي ديگر با احتمال كمتري ايجاد شود يك نكنيك ساده اين است كه بهره را تنها براي فركانس ها و شدت هاي ورودي كه نوسان محتمل است كاهش دهيم . تكنيك دوم تغيير فاز پاسخ سمعك است تا اينكه جابجايي فاز كه براي نوسان احتياج بود در هر فركانسي كه بهره كافي براي ايجاد فيدبك وجود دارد اتفاق نيافتد. تكنيك سوم شامل افزودن يك فاز فيدبك دروني كنترل شده اي است كه داراي بهره و فاز پاسخ لازم براي كنسل كردن نشت تصادفي حول قالب يا بدنه است .آخرين روش شامل ايجاد فركانس خروجي متفاوت با فركانس ورودي است: تكنيك اول و سوم تاكنون در سمعك هاي پيشرفته در دسترس هستند.

براي افراد با كم شنوايي شديد يا عميق در فركانس هاي بالا، روش قابل شنيدن كردن مولفه هاي فركانس بالاي گفتار اين است كه اين مولفه ها به فركانس هاي پايين تر انتقال داده شوند.  در حالي كه اين چنين انتقال فركانس مي تواند توانايي شنيدن را تضمين كند، لزوماً  وضوح بهتري را تضمين نمي كند، زيرا مولفه هاي گفتار كه به فركانس پايين تر انتقال داده شده اند، ممكن است با درك مولفه هاي گفتار اصلي در اين محدوده فركانس پايين تر تداخل پيدا كنند. با وجود اين پيشرفت هايي در وضوح گفتار گزارش شده است.

سه جز 1)كاشت تيتانوم 2)اتصال(بخش) خارجي 3)يك پردازشگر سيگنال،براي عبور از گوش خارجي و مياني استفاده مي شود.تيتانيوم كاشته شده،در يك فرآيند عمل جراحي كوتاه در داخل جمجمه در پشت لاله گوش قرار مي گيرد و به مرور زمان با استخوان جمجمه تركيب مي شود.پردازشگر صدا به طور واضح در پشت گوش قرار مي گيرد.صدا در ميكروفون پردازشگر صدا تقويت مي شود و از طريق بخش خارجي به تيتانيوم كاشته شده،منتقل مي شود.بخش خارجي به عنوان يك رابط بين پردازشگر و بخش كاشته شده به كار مي رود.ارتعاش بخش كاشته شده باعث ارتعش داخل جمجمه مي شود كه فيبرهاي عصبي گوش داخلي را بوسيله ي انتقال استخواني تحريك مي نمايد.اين نوع تقويت در افراد مبتلا به كم شنوايي يكطرفه ،عفونت مزمن خارجي،عفونت گوش مياني و ناهنجار هاي ژنتيكي،مورد استفاده قرار مي گيرد.در فراد مبتلا به كم شنوايي يكطرفه به دليل آنكه جمجمه شروع به ارتعاش مي كند ،گوش (حلزون)بهتر مي تواند كه بوسيله ي سيگنال هاي از سمت گوش كم شنوا تحريك گردد.زماني كه هيچ وسيله يا قالبي در داخل گوش وارد نشده است،گوش هاي داراي بيماري مزمن يا ناهنجاري،بوسيله ي استخوان نسبت به انتقال هوايي،حلزون را تحريك مي كنند.

قالب ها

بدليل عنوان پيشنهادي سمعك هاي سفارشي(آن هايي كه در داخل گوش به تنهايي فيت مي شوند) كه بدليل تاثير گوش ساخته مي شود.در سمعك هايي كه سفارشي نيستند،قالب براي هدايت سيگنال هاي صوتي به داخل كانال گوش،مورد استفاده قرار مي گيرد(ودر بدنه سمعك BTEو همچنين در عمده سمعك هايي كه روي گوش قرار مي گيرد).

همزمان با سمعك هاي سفارشي،قالب هاي سفارشي نيز در انواع مختلف كه محدوده اي از مدل هاي بزرگ كه كل كونكاي گوش را پر مي كند تا قالب هاي اسكلتي كه فقط يك بخش گوچك از تيوب را كه به داخل كانال گوش مي باشد،به بازار آمد.

مشكل درتعيين وتعريف اثراين عوامل روي ارتباط  هم چنين مشكل دركاهش آنها به يك ميزان

متوسط (يعني فرستنده متوسط، شنونده متوسط، پيام هاي روزانه ووضعيت هاي محيطي معمول)

روي توسعه استانداردسازي هاي ابزارهاي ارزيابي باليني تاثيرمنفي دارد، براي اشاره به اينكه

اساسا هيچ اندازه گيري پذيرفته شده عمومي جديدي بعداززمان جنگ جهاني دوم توسعه پيدانكرده

است! درنتيجه منابع اندكي براي آزمايشگران وجود دارد، اما براي ارزيابي مهارت هاي لب خواني/

گفتارخواني موارد زيربه كارمي روند: 1)عامل تست تاريخ دار (مثل Ultey، 1964) با اداره زندگي

باعدم كنترل يا كنترل اندك روي عوامل مربوط به فرستنده 2)عاملي كه براي ارزيابي بازشناسي

كلمه ياجمله ازطريق شنوايي توسعه پيداكرده واستانداردسازي سازي شده است، مثل تست شنوايي

ليست كلمات تك سيلابي No.6 (NU-6) دانشگاه Northwestern ، كه اين عامل زندگي را اداره

مي كنديا بوسيله ثبت عمل مي كند. 3)عامل ايجاد شده توسط آزمايشگر كه براي اهداف قبل

وبعدازدرمان به منظوررضايت ازبرنامه آزمايشگر، سازمان كمك هاي مالي ياعلايق مراجعان براي

نشان دادن نيازبه مداخله وهم چنين كارايي مداخله باليني توسعه پيداكرده است. 4) عامل توسعه يافته

توسط توسعه دهنده هاي توليدات شنوايي براي نشان دادن سودمندي كاربردي تكنولوژي درحال

ظهور.

صرف نظراز برنامه ريزي براي يك برنامه آموزشي جامع لب خواني/گفتارخواني، هرگونه تلاش

براي ارزيابي مستقيم مهارت هاي تحليلي (يعني توانايي تشخيص واج ها، سيلاب ها وكلمات تك

سيلابي) موردنياز براي لب خواني وهم چنين براي ارزيابي مهارت هاي تركيبي (يعني توانايي

بازشناسي عبارات، جملات وگفتار پيوسته) لازم براي گفتارخواني، نيزبايد انجام گيرد. 

درطراحي پايه ي ميكروفونهاي دايريكشنال براساس اصلي كه ميكروفون نسبت به صداهاي ازسمت جلوon-axis)ناميده ميشود (نسبت به صداهاي ازجهات ديگر(off-axisناميده مي شود)حساستراست. ميكروفون هاي امني دايركشنال يك دهانهي باز براي ديافراگم دارد و متعاقبا حساسيت معادلي نسبت به صداهاي رسيده ازتمام جهات دارد.برنامه هاي ميكروفون هاي دايركشنال بايك يا دو ميكروفون وتعداد دويا بيشترپورت قابل دستيابي است. ورودي درپورتهاي مختلف مقايسه ويا كاسته ميشود درنتيجه الگوهاي حساسيتي مختلف بسته به فضاي فيزيكي بدنه پورتها وتاخير بين آنهادارد.شكل35.10شكل شماتيك مدارهاي يك ودو ميكروفونه رانشان ميدهد.يك الگوي پاسخ قطبي يا الگوي قطبي نمايشگرگرافيكي حساسيت ميكروفونهاست(ياسيستم ميكروفون چون بيشترازيك ميكروفون درطراحي آن وجوددارد)براي سيگنالهاي رسيده درزاويه هاو جهات مختلف.
 شكل35.10____شكل شماتيك ميكروفون هاي  تك ميكروفونه(A) و دو ميكروفونه(B)--------------------------------------همان گونه كه درشكل  35.11نشان داده شده است0 درجه نشان ميدهد كه سيگنال رسيده بطورمستقيم ازسمت جلوي شنونده(ياميكروفون)،90درجه سيگنالهاي كه بطورمستقيم ازسمت راست مي آيد رانشان ميدهد،180درجه سيگنالهاي كه بطورمستقيم ازپشت سرمي آيد را نشان ميدهد و غيره. شكل35.11___چگونه يك الگوي قطبي را بخوانيم.---------------------------------------------------اگرچه گوناگوني نامحدودپاسخها با استفاده ازميكروفونهاي دايريكشنا ل قابل دستيابي است،سه الگوي رايج (كارديوئيد،هاپيركارديوئيدوسوپركارديوئيد) درشكل35.12درامتداد الگوي امني دايريكشنال نشان داده شده است.شكل رايج چهارم دوقطبي است(الگوي 8شكل) اين الگوهامحدوديت هاي تئوري ميرايي براساس طراحي فيزيكي دو ميكروفون(هم دوپورته وهم دوميكروفونه امني دايركشنال) رانشان ميدهد. سفارش دوم سمعك هاي داراي ميكروفون دايركشنال نسبت به دوپورته حساسيت بيشتري(به سمت جلو)وتهي شدن عريضتر(يعني نواحي كه ازحساسيت مي كاهد) ارائه ميدهد بنابراين بطورتئوري افزايش تضعيف براي نويزجاري رافراهم مي آورد.

قشري آهسته در يك كيس غرامتي بزرگسال.پاسخ هاي KJ به تون برست 500Hz در ريت 0.6s ارائه شد.امواج با وجود پاسخ ها توسط پيكان ها قابل شناسايي اند،N1 توسط پيكان هاي پايين روو P2 توسط پيكان هاي بالا رو شناسايي شدند.نكته قابل توجه اين است كه قله ي  آلفا فعال باعث مي شود تعيين پاسخ دشوارتر گردد.آستانه ي N1-P2  در سطح شنواييHL40dBتعيين شد كه در نمونه گيري وسيع تر،نتايج در آستانه ي رفتاري از 30dBHL تخمين زده شد.به دنبال اين آزمايش هاي الكتروفيزيولوژيك،تكرار آزمون رفتاري سريعا در آستانه ي 35dBHL به دست آمد.

مورد2:پتانسيل هاي قشري آهسته در كودك دچار نوروپاتي شنوايي:

NA يك كودك 2.5 ساله با فلج مغزي شديد است.او در جنوب آسيا با سطح بيلي روبين بالا (نياز به تعويض خون) متولد شد. بعد از اينكه تست رفتاري اديولوژيك او بي نتيجه ماند،براي ABR كانديد شد.NA آرام بود و به آهستگي براي 2 ساعت در حين تست خوابيده بود. تست ايميتانس هنگامي كه NA خواب بود،كامل شده بود.تيمپانوگرامهر دو طرف نرمال نشان داد با نبود رفلكس همان سويي. تست ABR از سطح پايين شروع شده بود،تون هاي كوتاه 2000Hz از طريق مسيرهوايي منتقل شده اما به خاطر نداشتن پاسخ،سريعا فرآيند به شدت حداكثر رسيده بود. نبود پاسخ در 500،2000 يا4000Hz تون هاي كوتاهي كه از مسير هوايي منتقل شدند (90-100db nHL) يا 500 و 2000Hz تون هاي كوتاهي كه از مسير استخواني منتقل شده اند(45-60db nHL)،ديده شد.

ABR با شدت 100db nHLاز طريق محرك كليك كهتوسط  راهAC منتقل شدند،ثبت شد(در شكل 9-18 نشان داده شده)همچنين موفق نشد كه يك پاسخ نشان دهد،اگر چه يك CM سريع در شكل هاي موج ممكن است ديده شود.نتايج مشابه براي كليك هاي خلاصه ديده شدند. بر مبناي اين نتايج ABR كه تنها يك نقص در طرفه severe to profound را در نظر گرفته بود،ما تلاش كرديم كهTEOAE را ثبت كنيم كه در سمت چپ تصوير 9-18 نشان داده شده است. TEOAEهاي واضح و روشني كه با محرك كليك برانگيخته شدند،در هر دو طرف وجود داشتند.

جزء اصلي هم پلي مر و هم مونومر متيل متااكريلات ، با ساير عناصر است شامل هيدروكوينين ،  benzoyl   peroxide, dibutylphthalate كه به عنوان بازدارنده ، فعال كننده و سازمان دهنده يا كاتاليست عمل مي كند. مواد غيرآلرژيك مي تواند ولكانيت ( لاستيك سخت ) ، رزين ( لاستيك ،robber ) سيليكون ، طلا و پلي ونيل كلريد (PVC ) باشد كه اغلب به شكل يك روكش نازك روي قالب كشيده مي شود . Cocerill 25 نفررا كه به 3 زيرگروه تقسيم كرده بود ارزيابي كرد . 

گروه اول شامل مواردي كه مشكلات پوستي را گزارش كرده بودند، اما مشكلي در مورد قالب نداشتند . گروه دوم شامل كساني بود كه درسابقه شان ، اوتيت اكسترن يا درماتيت سبورئيك وجود داشت و افراد گروه سوم ترشح داشتند و واكنش هاي دائمي به قالب داشتند.  

او تست هاي پوست را انجام داد و دريافت اين واكنش ها در پاسخ به 8 ماده اي رخ داده اند ، كه به شكل خاصي با عناصر استفاده شده در قالب ها ارتباط داشتند. محدوده واكنش ها از پوست خشك ، خارش پوست با التهاب اندك كونكا تا ادم دردناك لاله گوش و ناحيه گردن بود. 55٪ از موارد به متيل متاكريمات واكنش نشان دادند . يك مورد 4٪ به ولكانيت و دو مورد 8٪ به PVC  واكنش نشان دادند .

Ringdahl , Meding  22 نفر را كه درماتيت شديد طولاني مدت در كانال گوششان داشتند ، بررسي كردند. سري تست ها نشان داد كه 9 نفر ، 15 عكس العمل مثبت در سري تست هاي استاندارد داشتند. 6 نفر ( 27٪(  به مواد قالب آلرژي داشتند. 4 نفر از اين 6 نفر به متيل متاكريلات واكنش نشان دادند و 2 نفر ديگر همچنين به Triethylene glycole dimethacrylate , Ethylene glycole dimethacrylate واكنش داشتند.  

تشخيص در 7 نفر درماتيت تماسي آلرژيك و در 6 نفر درماتيت سبورئيك بود. براي 9 نفر باقي مانده تشخيص واضح نبود ، گرچه احتمال زخم ناشي از انسداد وجود داشت. توصيه مي شود كه يك قالب اوليه ديگر با استفاده از مونومر كمتر ( مايع ) يا مواد سيليكوني تهيه شود. همچنين مي توان از سمعك هاي انتقال استخواني استفاده كرد و تست ها را با همكاري درماتولوژيست انجام داد. وقتي كه بيماري يك واكنش آلرژيك را نسبت به مواد قالب در تجربه هاي قبليش يا به خاطر زخم فعلي گوشش به شما گزارش مي كند ، يك قالب پلي اتيلن با رنگ هاي سفيد يا صورتي مات را برايش سفارش دهيد.

شرايط پاتولوژيكي متعددي داريم  از جمله ديسلكسي، كه ناتواني فرد در خواندن مي باشد. خواندن پاسخ طبيعي در معرض زبان نوشتاري قرار گرفتن نمي باشد. اين واقعيت ها همه به معني اين است كه زبان نوشتاري يك پديده فرهنگي است برخلاف زبان گفتاري كه ماهيت بيولوژيكي دارد. برخلاف زبان گفتاري، زبان نوشتاري از لحاظ سازماندهي و بازنمايي بسيار متفاوت مي باشد. 

خلاصه:قابليت كسب و بازنمايي سيستم زبان در مغز كه منجر به شكل گيري گرامر جهاني مي گردد بخشي از ويژگي هاي انسان بودن است مانند پوسچر بدن انسان و ماهيت دو پا راه رفتن او، به عبارتي مشابه ديگر ويژگي هاي آناتوميكي و فيزيولوژيكي مي باشد. كسب زبان توسط كودك مستلزم سازمان گرفته شدن مغز به شيوه از پيش تعيين شده ژنتيكي در پاسخ به تجربيات زباني كودك در محيط مي باشد. زبان تنها سيستمي نمي باشد كه اينگونه كار مي كند. سيستم هاي بينايي و شنوايي هم از لحاظ ژنتيكي به گونه اي برنامه ريزي شده اند كه سازماندهي و عملكردي مشابه دارند، اما اگر تحريكات بينايي و شنوايي در زمان مناسب حين تكامل ارائه نگردند، به درستي رشد و تكامل نمي يابند. تجربه قرار گيري در برابر ديگر حواس نيز در هر سيستم حسي ضروري مي باشد. نكته مهم اين است كه سازماندهي پاسخ هاي نورولوژيك به طور دقيقي خاص هر گونه مي باشد. اينكه زبان به عنوان جزئي از سيستم نورولوژيكي انسان تكامل مي يابد يا خير مسئله ايست كه بين سايكولينگوئيستيك ها، زبان شناسان و نورو لينگوئيست ها مورد بحث است. برخي معتقدند كه تكامل زبان به موازات تكامل مغز اتفاق ميفتد. برخي ديگر معتقدند كه بعد از اينكه مغز به يك سايز مشخصي در طي تكامل رسيد، به منظور تكامل زبان مي بايست يك باز سازماندهي عظيمي رخ دهد. 

نحوه توليد جمله زير را در نظر بگيريد: (3) Tony disconnected the modem.احتمالا تنها جزء برجسته در گفته شما كلمه modem است. (جزء برجسته جزئي است كه اندكي طولاني تر، بلندتر و با زير و بمي بالاتر از ساير كلمات موجود در جمله توليد مي شود). به دليل وجود يك قانون عروضي در زبان انگليسي، در يك جمله خبري كلمه انتهايي اندكي برجسته تر است. به اين نوع از عروض اصطلاحا pitch accent گفته مي شود.حال تصور كنيد كه شما جمله شماره 3 را در پاسخ به اين پرسش توليد كرده ايد كه Who disconnected the modem?. در اين مثال كلمه Tony بيشتير انرژي دارد و برجسته تر است زيرا پاسخِ يك پرسش است و در مركز توجه قرار مي گيرد. به اين نوع از برجستگي عروضي focus accent گفته مي شود. در اين حالت ميزان برجستگي واژه بيشتر از pitch accent است. در مقابل، در پاسخ به پرسش What did Tony disconnect? ، تمركز روي عبارت the modem خواهد بود. عروض مي تواند با نشاندار كردن جايي كه مرزهاي مهم نحوي قرار گرفته اند، ساختار نحوي جمله را منعكس كند. جملات زير را با صداي بلند بخوانبد و در مكان ويرگول اندكي مكث داشته باشيد: (4) a. They invited Sue and Jim, and Amanda got rejected.b. They invited Sue, and Jim and Amanda got rejected.از جمله 4a استنباط مي شود كه تنها يك شخص دعوت نشده است در حالي كه در جمله 4b دو نفر دعوت نشده اند. آن prosody كه در توليد اين دو جمله استفاده كرديد پيشنهاد مي كند كه واژه ها از نظر نحوي چگونه بايد گروه بندي شوند.